فراکده

the blog of a forever-living girl

فراکده

the blog of a forever-living girl

این روز ها

این روزها درسو گذاشته ام کنار؛ حتی درسای کنکور هنر. این روزا نه تنها حوصله ی درس که حوصله ی هیچ چیز دیگه ای رو هم ندارم. بهاره و هوای خوابآلودش و ذهن من که هر سال این موقع شروع به جوش و خروش میکنه. سرم پر از ایده های جورواجور و قشنگه واسه نوشتن اما دستم تنبل شده. فکر کنم یه مدت ننوشتن باعث شده کورسوی نویسندگیم کم کم خاموش بشه.
یه جرقه میخوام که دنیا رو به آتیش بکشم!
مثل ققنوسی شدم که اونقدر تنبل شده که زیر خاکستر خودش مدفونه.
ح.ر.

اجبار

امروز شبکه نمایش بخش فیلم های کلاسیک فیلم اجبار رو نشون داد. کامل نگاه نکردم. ولی به نظرم رسید اسمش برای این پست مناسبه.
این روزها امتحان مستمر داریم.
پس فردا شیمیه و یه فصلش مونده که نخوندم.
بقیه درس نمیخونن یا حتی غیبت میکنن. من اما اگه حس خوندنم نیاد کلافه میشم.
فصل بهار فصل جوونه زدن ایده ها. 5 ساله می نویسم.
اما خیلی وقته که هر چیزی که مینویسم نیمه رهاش میکنم چون احساس می کنم دانش کافی ندارم یا اینکه کلا نمی نویسم چون که می دونم قرار نیست همش بشینم بنویسم و باید پاشم گم شم برم سر درس و مدرسه!
دلم یه جای دور می خواد با یه میز تحریر.
ح.ر.
پ.ن.: اکسترنال هاردم خراب شده! تا درست نشده نمی دونم اگه بتونم درست حسابی درس بخونم!
توش حدود هفتصد هشتصدتا فیلم و حدود 20 تا سریال دارم!