فراکده

the blog of a forever-living girl

فراکده

the blog of a forever-living girl

از سر ننوشتن

من از او می نویسم و

او حتی نمی داند من کی ام!

خدایا! من دیگه کی ام!


ح.ر. - از سر ننوشتن

هوای تو

هوای تو


هواییم می کنی

وقتی به یادم نمی آید آن چشمانت

وقتی به یادت نمی آورم

(مشکل تنها حافظه ی جنوبی من است

و نپاشیدن مالچ نفتی چشمانت هیچ مشکل نیست)

و از گرمای تب ناوجودیت

تبخیر می شوم،

هواییم می کنی

و هیچگاه سرد نمیشوم

هواییم می کنی

و هیچگاه باران نمی شوم

از خود فرو می پاشم و

فرو نمی ریزم

درد من این است که در شرجی خود

زنده می مانم


ح.ر.