فراکده

the blog of a forever-living girl

فراکده

the blog of a forever-living girl

اونچه که میشه دید #1

از پنجره ی خونه مون میشه پرستو ها رو دید؛ بعضیاشون دسته ای دور می زنن و بعضیام پراکنده تو هم تو هم! نزدیکای غروب و افطار هم که میشه انگار به مرز دیوونگی می رسن! حیف گوشیم زوم نمیکنه! خیلی باحاله! غروب هم که میشه از پنجره میشه خیلی راحت غروب رو دید! نارنجی میشه بعد قرمز میشه! همسایه مون هم یه طوطی با دم قرمز داره! کلا خیلی talented تشریف داره! گاهی پنجره رو باز میکنم گوش میدم! همسایه ی مسجد هم تشریف داریم! صدای اذان از پنجره دوجداره هم میزنه تو!
راستی نماز روزه هاتون قبول!
کلا گفتم از اونچه که می بینم یه چیزایی شرح داده باشم.
روان نویس قرمزم جوهر داده انگشتام قرمز شده. رنگی بودن انگشتا یه حسی داره که گرافیک دوستا و اهل هنر و اهل قلم خیلی خوب می دونن!

آفرینش #1

گاهی وقتا فکر می کنم بقیه فکر می کنن بخاطر این آفریده شدم که هر وقت خسته شدن سر من داد بزنن! :)))))))))))))))))))))

26 ژوئن یا همون 5 تیر خودمون!

این مدتی که نبودم خونه نقلیدیم!

راستی امروز یکی از باحال ترین خاطره هام تو زندگیمو داشتم! نقد کتاب شازده کدو اثر آقای عباس جهانگیریان رو چون نتونسته بود بیاد خودمون نقدیدیم و بعدشم زنگیدیم به خود ایشون! انقده تجربه باحالی بود! یکی از دوستان خوش صدای کانونی سوالا رو ازش می پرسید و اونم جواب می داد! من قیافه ام این شکلی شده بودش مطمئنا: :-O .

راستی من کانون پرورش فکری عضوم اگه نگفته بودم. کتابو هم با بزرگترامون نقدیدیم البته!

در کل بگم خیلی جالب بود که پشت تلفن یکی از بهترین و بزرگترین نویسنده های کشورمون بود و به سوالامون جواب می داد!

قربون تکنولوژی و کله ی آدمیزاد برم و ببوسم من مغزی رو که این ارتباطاتو آفرید؛ حالا چه بل، چه یه ایتالیایی چه هر کسی که موجب پیشرفتش شد! انقده باحال بود! ذوقیدم! یه صدا از توی یه دستگاه کوچیک به سوالامون جواب می داد!


همین الآن یه سوال برام پیش اومد: این شکلک چیه؟ از چیزی بدش اومده یا زبونش چسبیده به فکش یا اینکه یه چی چسبیده به فکش می خواد به اون زبون پیدا کنه؟؟؟!

quote#1

زندگی ادامه داره؛ چه بخوای، چه نخوای!

حتی اگه تو هم بخوای وایسی یا حالا شاعرونه اش پیاده بشی، اتوبوس یا هر وسیله ی نقلیه ی دیگه ای که سوارش بودی، میره! شاید بخوان برن باغی بهشتی چیزی! چه می دونی! بالاخره که فضولیت باید گل کنه دیگه! تفریح بدون تو که نمیشه، میشه؟!!؟!!!!!! نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! هیشکی هم اهمیت نمیده چه پیاده شی چه نشی! خب چه کاریه اونا بعدا مسخره ات کنن بگن ما رفتیم تو نیومدی خوش گذشت!

یادت باشه که هر پیچی از خیابون که می رسه یه ماجراجویی جدیده! یه تجربه ی جدید! از بقیه عقب نمون!

"ح.ر"

نگرانی

یکی از بهترین مطالبی که تو عمرم خوندم این بود:


فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه سالمی یا مریضی. اگر سالم هستی، دیگه چیزی نمونده که نگرانش باشی؛ اما اگه مریضی، فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه دست آخر خوب می شی یا می میری. اگه خوب شدی که دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛ اما اگه بمیری، دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه به بهشت بری یا به جهنم. اگر به بهشت بری، چیزی برای نگرانی وجود نداره؛ ولی اگه به جهنم بری، اونقدر مشغول احوالپرسی با دوستان قدیمی می شی که وقتی برای نگرانی نداری! پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره.



در کل « بی خی! زندگی رو عشقه! »

پ.ن. : و البته راک اند رول رو هم عششششششششششششششقه!