هوای تو
هواییم می کنی
وقتی به یادم نمی آید آن چشمانت
وقتی به یادت نمی آورم
(مشکل تنها حافظه ی جنوبی من است
و نپاشیدن مالچ نفتی چشمانت هیچ مشکل نیست)
و از گرمای تب ناوجودیت
تبخیر می شوم،
هواییم می کنی
و هیچگاه سرد نمیشوم
هواییم می کنی
و هیچگاه باران نمی شوم
از خود فرو می پاشم و
فرو نمی ریزم
درد من این است که در شرجی خود
زنده می مانم
ح.ر.